یاحسین
رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
بامن و عمه سر پوشیه درگیر شدند
فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پای سر تو همگی پیر شدند
نیزه از حنجر آشفتهء تو کار کشید
رفتی و کار عقیله سر بازار کشید
رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
بامن و عمه سر پوشیه درگیر شدند
فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پای سر تو همگی پیر شدند
نیزه از حنجر آشفتهء تو کار کشید
رفتی و کار عقیله سر بازار کشید
ابری ام، بارانی ام، حال و هوایم خوب نیست
چشم سر، خیس است امّا چشم دل، مرطوب نیست
آفت عصیان به جان نخل دل افتاده است
علتش این است اگر محصول ها مرغوب نیست
سود بازار عمل از عُرف هم کمتر شده
ای دریغ اوضاع کار و بار من مطلوب نیست
این دل بی در اگرچه جای این و آن شده
غیر تو اصلا ً برای من کسی محبوب نیست
واقعا ًمن دوستت دارم ای عزیز فاطمه!
غیر یوسف هر کسی که دلبر یعقوب نیست
با من ِ بیچاره هم حرفی بزن چیزی بگو
جنس این دل که دگر از جنس سنگ و چوب نیست
طاقت دوری ندارم، رحم کن بر عاشقت
صبر من مانند صبر حضرت ایّوب نیست
غزل مناجات با امام زمان عج
پایان سال و وقت حساب و کتاب شد
پیشانی ام به محضرتان خیس آب شد
هر روز با گناه دلت را شکسته ام
بین من و تو این همه عصیان حجاب شد
گفتند پای نامۀ ما گریه می کنی
حال شما ز دیدن نامه خراب شد
با این وجود تا که گره خورد کار من
یا صاحب الزمانِ دلم مستجاب شد
این عمر بی وفا و تو هم دیر کرده ای
آوای اَلرحیل به جانم عذاب شد
امسال هم گدای شب جمعۀ حرم
با یک دعای مادرتان بی حساب شد
ما را بخر عزیز دل شاه کربلا
جان کسی که صورتش از خون خضاب شد
نازم به بانویی که به معراج قتلگاه
در پاسخش نوای الیّ خطاب شد
گودال فوق عرش و تجلی رب آن
در پاره حنجر پسر بوتراب شد
داشــتــــ رو زمیـــن با انگــشـتـــ چیــزی مینوشــتــــــ!
دیــــدن صــدبـــار نـــوشتـــــه:
حسیــــــن…
حسیــــــن…
حســــــین…
طوری که انــگشتـــش زخـــــــم شـــــده!
پـــرسیــــدن: «حـــــاجــــی! چــــکـــار میکنــــی؟؟»
گــــفت:
«چـــــون میســــر نیستـــــــ مـــــن را کــــام او
عشــــــق بــــــازی میکنــــم بـــا نــــام او…»
شهیــد مجید پــازوکــی
یا حضرت زینب(س)
حرم زینب عجب حال و هوایی دارد
سوریه، فیض شهادت چه صفایی دارد
بنویسید به روی کفن این شهداء
چقدر عمهی سادات فدایی دارد